بهترین ها....

سلامی گرم خدمت دوستای گلم

امروز داشتم آرشیو وبلاگ رو نگاه می کردم که متوجه کم کاری مدیر وبلاگ شدم!

بله...وبلاگمون چند روزه که یک ساله شده!

یک سال به حرفای هم گوش دادیم...ازشون تمجید کردیم ...نقدشون کردیم...و از همه مهمتر یک سال به عمر دوستی هامون اضافه شده....!

امیدوارم این وبلاگ سال های سال واسطه ای برای دوستی های ما باشه(حتی بعد از فارغ التحصیلی)

گفتم بد نیست بهترین های سال گذشته  رو انتخاب کنیم

در مورد سوالهای زیر اولین چیزی که به ذهنتون می رسه رو بگید! ........کدام ها هستند؟(می تونید سه تا انتخاب داشته باشید)

1-خاطره انگیزترین پست ها

2-بهترین پست ها

3-بهترین نویسنده ها


تولد

به به ببینید تولد کیه.

مصطفی عزیز تولدت مبارک.

من دیگه در جریان تولد نیستم این رو هم تو فیس خبر دار شدم.

 

اگر فردا بیاید

قسمت سوم...

ادامه نوشته

حکم خرید لپ لپ

اگر فردا بیاید

قسمت دوم...
ادامه نوشته

اگر فردا بیاید

همون طوری که قول دادم امروز اولین قسمت انتخاب شده از رمان اگر فردا بیاید رو واستون گذاشتم.

۳روز دیگه قسمت دوم رو میذارم . فقط دوتا خواهش...

اول اینکه بخونید و دوم اینکه نظر بدید.مرسی

ادامه نوشته

سوال  


12 گوی داريم همش يکسان, يک وزن ولی يکّيش وزنش با بقيه فرق داره ! نميدونيم کمتر يا بيشتر !

با 3 بار وزن کردن با ترازويه 2 کفه گوی رو نشون بده !!!!!!!!


جواب ها رو تو قسمت نظرات بديد

هرگز نخواب کوروش..

هرگز نخواب کوروش..

دارا جهان ندارد، سارا زبان ندارد
بابا ستاره ای در، هفت آسمان ندارد
کارون ز چشمه خشکید، البرز لب فرو بست
حتی دل دماوند ، آتش فشان ندارد
دیو سیاه دربند ، آسان رهید و بگریخت
رستم در این هیاهو، گرز گران ندارد
روز وداع خورشید ، زاینده رود خشکید
زیرا دل سپاهان ، نقش جهان ندارد
بر نام پارس دریا ، نامی دگر نهادند
گویی که آرش ما ، تیر و کمان ندارد
دریای مازنی ها ، بر کام دیگران شد
نادر، ز خاک برخیز، میهن جوان ندارد
دارا کجای کاری، دزدان سرزمینت
بر بیستون نویسند ، دارا جهان ندارد
آییم به دادخواهی ، فریادمان بلند است
اما چه سود ، اینجا نوشیروان ندارد
سرخ و سپید و سبز است این بیرق کیانی
اما صد آه و افسوس ، شیر ژیان ندارد
کو آن حکیم توسی ، شهنامه ای سراید
شاید که شاعر ما دیگر بیان ندارد
هرگز نخواب کوروش، ای مهر آریایی
بی نام تو، وطن نیز نام و نشان ندارد

اگر فردا بیاید

بازم سلام...

راستش بنا به دلایلی و بنا به توصیه ی برخی دوستان تصمیم گرفتم بجای رمان استاد بازی رمان اگر فردا بیاید رو بذارم.

در مورد این کتاب در ادامه ی مطلب توضیحاتی که در اینترنت پیدا کردم گذاشتم.

 

ادامه نوشته

سلام به همه:

خیلی وقته که به وبلاگ نیومدم راستش به خاطره جرو بحث های الکیو دعواهای بچه گونه بود.

حالا بگذریم...

یه پشنهاد داشتم البته واسه کسایی که کتاب خونن

من هر شب چند صفحه از یه رمان خیلی قشنگ رو میذارم تو وبلاگ هر شبم این کارو میکنم کسایی که مایلن بگن.

این کارو انجام میدم به خاطره اینکه تو وبلاگ بجای دعواهای لفظی کتاب بخونیم.

روزی حداقل ۱۵دقیقه وقتتونو میگیره.

اسم نویسنده در ادامه مطلب قرار داره.

ادامه نوشته

عبارات تاکیدی1                                        

 انسان تنها موجودی است که به او قدرت خندیدن عطا شده پس

 لبخند بزن!

بهترین راه خوشحال کردن خود خوشحال کردن دیگران است!

هر آنچه که زیباست همیشه خوب نیست اما هر آنچه که خوب است همیشه زیباست!

طوفان باعث عمیق تر شدن ریشه های درخت می شود!

راستی میدونستین:

زنبور عسل از نظر متخصصان پرواز نباید دارای قدرت پرواز باشه

 اما اون بدون این که اینارو بدونه پرواز 

میکنه و مشکلی براش پیش نمیاد !

کباب نخورده ها!

داشتم از یکی از خیابونهای شلوغ شهرمون عبور می کردم که یه پلاکارد توجه هم رو جلب کرد .پلاکارد جلوی یه تابلو سازی (برای خشک شدن)پهن شده بود .روی پلاکارد نوشته شده بود "محل ثبت نام از استقبال کنندگان از ریاست محترم جمهوری"پایین پلاکارد هم با خط ریز اسم یکی از روستاهای ملایر نوشته شده بود.اتفاقا تابلوسازی آشنا بود .ماشین رو توی یکی از کوچه های اطراف پارک کردم و به سمت تابلو سازی راه افتادم.احوال پرسی مختصری کردیم پرسیدم:

-جریان این پلاکاردی که نوشتی چیه؟

-رییس جمهور می خواد بیاد همدان برای استقبال می خوان از شهرستان ها استقبال کننده بفرستند .

خیلی تعجب کردم!بعد از کمی صحبت خداحافظی کردم و برگشتم.اما از اونجایی که کنجکاویم گل کرده بود تلفن فردی رو که پلاکارد رو سفارش داده بود گرفتم.

فردای اون روز زنگ زدم .آقایی میان سال با صدای نکره گوشی رو برداشت .از طرز صحبت کردنش فهمیدم خیلی مذهبیه.طوری که انگار صدای چرخیدن دونه های تسبیحش توی گوشی می پیچید

-سلام علیکم .بفرمایید؟

-سلام. خسته نباشید.می خواستم در مورد استقبال از رییس جمهور بپرسم .شرایط ثبت نامش چجوریه؟

-به خدمتت عرض کنم که تشریف می آرید اینجا اسم نویسی می کنید انشالله روزی که جناب رییس جمهور تشریف بیارند .ما با اتوبوسی که کرایه کردیم شما رو به همدان منتقل می کنیم.

-خیلی خوبه .پس با اتوبوس می برید؟

-آره عزیزم .نهار هم کباب میدن...

داشتم شاخ در می آوردم تشکر کردم و گوشی رو قطع کردم ......

-----------------------------------------------------------------------------

باور کنید از این حرفها اصلا غرضی نداشتم فقط گفتم اگه شما هم کباب دوست دارید بگید اسمتون رو به لیست اضافه کنم!

[...]

[...]

نسبیت(!)

محوطه ی پردیس مرکزی:

نگهبان:(یه ابرو بالا یه ابرو پایین....دست به سیبیل)خانوم شما نسبتتون با این دوتا آقا چیه؟!

دختر:(نیش تا بناگوش باز)نسبتمون!دو به یک !!!!!

لرزه ی بعد از خربزه:خو حالا......کشتید منو!چه فرخی(ق)داره دوبه یک یا یک به دو!مهم جواب طرف بود.....اگه به شما گیر داده بودن که کل پردیس رو آبیاری کرده بودید!

دزدیده شده از:

http://www.khasal.blogfa.com/

آز - اندازه گیری

از تمامی دوستانی که آز - اندازه گیری را پاس نکرده اند(بر نداشته اند) خواهشمندم جهت تشکیل یک گروه جدید در انتخاب واحد شهریور با نوشتن اسم خود در نظر خواهی پست اعلام همراهی نمایند

پروانه

دیشب حول و حوش ساعت ۱۰ شب بود داشتم قدم میزدم که متوجه شدم پروانه ای با سرعت از سالن تلویزیون خوابگاه خارج شد و به سمت بلوک ما رفت منم که برام جالب بود که ببینم پروانه کجا میره دنبالش دویدم و دیدم که پروانه داره دقیقا به سمت اتاق ما میره سریع تر داخل اتاق شدم و دیدم که پروانه با شوق زیادی به سمت جوراب من شیرجه زد و جوراب منو که البته چند هفته بود نشسته بودمش در بغل گرفت.

خیلی تعجب کردم که شمع و گل و پروانه ، این وسط جوراب من چه ربطی به اینا داره نمیدونم

اینا از مضرات تلویزیون نگاه کردنه دیگه نمیدونم حالا پروانه هه چی دیده بود

به قول شاعر:

پروانه را عاشق جوراب میکند، تلویزیون                      

صد تا مثل من و تو را خواب میکند، تلویزیون

واقعا راستکی جعبه ی جادوییــــــست                        

هر چیــــــــــز عجیبی را باب میکند تلویزیون

--------------------------------------------------------------------------------------------------------------

این مطلب از وبلاگ سیفا برداشته شده است

                  

چه زود گذشت...چه دیر گذشت...چه تلخ گذشت

چقدر زود گذشت..
يک ماه گذشت..
درست يادمه 13 ارديبهشت بود ، دوشنبه ، يه روز بعد از روز معلم
روز مهمي برام بود ولي نميدونستم تو اين روز چه اتفاقي مي خواد برام بيفته ، حدود ساعت 2و 30 دقیقه بود که دادشم بهم زنگ زد گفت مادر بزرگ حالش خوب نیست هر چه زودتر پاشو بيا خونه ، گفت که به خونه خبر ندم ، گفت که خونه نميخواسته که تو پاشي بياي خونه پس بهشون خبر نده.
منم گفتم باشه ، ماشين شيراز که رفته بود موندم که شب  با ماشين اصفهان برم اصفهان و بعدش برم شيراز.
به بچه هاي اتاق گفتم که چي شده ولي گفتم تا نرسيدم خونه به کسي چيزي نگيد ، موقعي که رسيدم کازرون دادشم اومد دنبالم و تا وقتي که به خونه رسيديم همه چيز رو بهم گفت ، باورم نمیشد ، فهميدم همون دوشنبه حدود ساعت 12 اين اتفاق افتاده ، رسيديم به خونه.
 خيلي سخت بود که خونه خودت رو سياهپوش ببيني ، اون چند روز خيلي بهم سخت گذشت ، به اندازه چند سال گذشت ، فکر کنم اولين باري بود که زمان اينقدر به کندي برام ميگذشت.
ولي حالا چه زود ولی خیلی سخت گذشت
يک ماه گذشت
همين فردا چهلمه...
خیلی تلخ بود هنوز که هنوزه باورم نمیشه....



راستي برا چي خاصيت زمان اينه که موقعي توي اون زمان هستي خيلي دير ميگذره و وقتي ازش ميگذري به نظر میاد که خیلی زود گذشته.
مثلا همين ديروز بود که اومدم ثبت نام برا دانشگاه الکي الکي دو سال گذشت.
واقعا همين ديروز بود ...


راستي يه چيزي براتون آماده کردم که عکس خودتون رو بديد حدودا عکس 20 سال ديگه رو بهتون ميده!!!
عکس کسي زشت شد به من ربطي نداره...!
ميخوام برا يه لحظه هم که شده زود تر از زمان حرکت کنيم و عکس 20 سال ديگمون رو ببينيم!!!
پيشنهاد ميکنم همه امتحانش کنند و نظرشون رو در مورد عکس آيندشون بگن.
اگه مشکلی داشتید همین جا بگید...

اینجا

ترنم لحظه ها4

 

"خدايا گيرم كه بر عذابت فايق آيم؟!!!!!دوريت را چگونه تحمل كنم؟؟؟

فراضي از دعاي پرفيض كميل...

 

رشته اي بر گردنم افكنده دوست      مي كشد مر اهر جا كه خاطر خواه اوست

من خسي بي سرو پايم كه به سيل افتادم    

                                                          اوكه مي رفت مرا هم به دل دريا برد

من به سرچشمه خورشيد نه خود بردم راه

                                                                ذره اي بودم و عشق تو مرا بالا برد

همه دلباخته بوديم و هراسان

                                               كه غمت !همه راپشت سرانداخت ومراتنهابرد

ساكنان دريا پس از مدتي صداي امواج رانمي شنوند

                    آه چه لحظه شومي ؟؟؟؟؟؟؟

چه تلخ است قصه عادت ........ای امواج را نمی شنوند ،